کد مطلب:140300 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:104

ملاقات حضرت امام حسین با عمر سعد ملعون
مرحوم شاهزاده فرهاد میرزا در قمقام می نویسد:

چون لشگر كوفه در صحرای كربلاء جمع شدند و برای قتال با حضرت امام حسین آماده گشتند حضرت عمرو بن كعب بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستادند و فرمودند به او بگو كه شبانگاه بین دو لشگر می باید مرا ملاقات كنی، چون شب فرارسید عمر بن سعد با بیست سوار از معسكر بیرون آمد و حضرت نیز با بیست نفر از اصحاب از خیام حرم بیرون خرامید به قولی با امام علیه السلام عباس و


علی اكبر و با عمر حفص و غلام او بود و دیگران را دورتر داشتند.

حضرت فرمود: یابن سعد بازگشت تو به خدای عز اسمه خواهد بود مگر از خداوند اندیشه نداری و چون می دانی كه فرزند كیستم با من قتال و جدال می كنی؟!

این كافران را بگذار و با من باش كه به اطاعت من به خدای تقرب توان جست.

عمر گفت: میترسم تا خانه ام را ویران كنند.

حضرت فرمود: نیكوتر از آن برای تو بسازم.

باز گفت: بیم دارم تا ضیاع و عقار من بستانند

حضرت فرمود: از ضیاع خاصه خویش كه در حجاز دارم تو را بهتر عوض دهم.

گفت: بر عیال خود هراسناكم.

امام علیه السلام خاموش شده، بازگشت و می فرمود: امیدوارم از گندم عراق نخوری و تو را چون گوسفندان سر ببرند و خداوند هرگز تو را نیامرزد.

عمر گفت: اگر گندم نباشد در جو نیز كفایت است.

به روایت مفید علیه الرحمه چون حضرت با عمر ملاقات فرمود قدری نجوی كرده بازگشتند و هر كس به گمان و حدس خویش سخنی می گفت بدون اینكه مقالات آنها شنیده یا دیگری برایشان بازگو كرده باشد، برخی این طور پنداشتند كه حضرت فرمودند:

بگذارید تا بدان جای كه آمده ام بازگردم یا خود به شام نزد یزید بن معاویه شوم یا مانند دیگر مسلمانان به یكی از ثغور اسلام روم چنانكه ابن اثیر و سبط بن جوزی و دیگر مورخین بعد از ایراد این خبر از عقبة بن سمعان روایت كرده اند كه از مدینه تا مكه و از مكه تا كربلاء در خدمت آن جناب بودم و جمیع مخاطبات آن حضرت را شنیدم تا آنگاه كه به درجه رفیعه شهادت رسید، هیچ وقت نگفت كه


نزدیك یزید روم یا بیكی از ثغور مسلمانان شوم بلكه آن حضرت را سخن این بود كه از من دست باز دارند تا بدان جای كه بوده ام مراجعت كنم یا با مشتی عیال و اطفال خود سر در این بیابانها گذارم.